loading...

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

بازدید : 226
سه شنبه 29 ارديبهشت 1399 زمان : 12:23

پدرم عین سی سال خدمتش رو در منطقه عشایری بود، تابستون که میشد، جیپ سبز رنگمون رو آماده سفر میکرد. برادرها بزرگتر بودند، پس یا خونه میموندند یا جدا از ما به مسافرت میرفتند. پدر، مادر، خواهر و من کار هر ساله مان بود که کارنامه بچه‌های مدرسه رو ببریم ییلاق‌هاشون. چادرهای عشایر سمت ما آلاچیق هست، اغلب هر خونواده دو سه تا آلاچیق دارند، یکی برا استراحت و گذران روزمره خودشون، یکی برا مهمان و از یکی هم بعنوان آشپزخونه و حتی حمام استفاده میکنند، زندگی سختی است.

گرداب مهیب زندگی
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 28
  • بازدید کننده امروز : 21
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 77
  • بازدید ماه : 243
  • بازدید سال : 2621
  • بازدید کلی : 8478
  • کدهای اختصاصی